ایستگاه عشق

باز رسیدیم به ایستگاه
بارون همه جا رو خیس کرده بود
شب بود...
راه زیادی رو پیاده گذرونده بودیم...
خسته بودیم گفتیم بقیه راه رو با اتوبوس بریم...
بخار از دهنت بیرون میومد... خستگی رو توی چشمات میدیدم
یادته... عشقم بودی...
مث این فیلما کاپشن خودمو دادم بهت که به حساب سرما نخوری... رسیدم خونه با اینکه کاپشنمو دادم بهت ولی سرما نخوردم!
گذشت و گذشت و گذشـــــــــــــــــت...

حالا اومدم توی همون ایستگاه اینبار تنها بودم!!!
هوا سرد بود... ولی کاپشنم تنم بود...!!!
رسیدم خونه... جلوی آینه وایستادم یه چیزی نظرمو جلب کرده بود
یه سری موهای سفید لابلای موهای مشکیم بود...
یه چایی داغ بعدشم خواب...
صبح فردا رسید... حس بدی بود
سرما خورده بودم تنهای تنها... 

ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ...

ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧمی دﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ !
.
ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ می ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ گریه میﮐﺮﺩﻡ !
ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺵ سردرد ﻫﺮﺷﺒﻢ میﺷﺪ !
ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ میﮔﺮﻓﺘﻢ !
.
ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧمی شد،باور ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ می ﺑﺎﺧﺘﯽ !
.
.
.
" ﺗﻮ "
ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ " ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ میﺑﺎﺧﺘﯽ" !

راهی متفاوت برای ابراز عشق


یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید :
 
 آیا میتوانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
 
برخی ازدانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.
 
برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.
 
شماری دیگر هم گفتند « با هم بودن در تحمل رنجها ولذت بردن از خوشبختی » را راه بیان عشق می دانند.
 

در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
 
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.
 
 آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند...

یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.
 
شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند.
 
ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد...
 
همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرارکرد و همسرش را تنها گذاشت.
 
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.
 
ببر رفت و زن زنده ماند...
 

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
 
اما پسرپرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریادمی زد؟
 

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
 

پسرجواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که :
 
 عزیزم ، تو بهترین مونس من بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود...
 
قطره های اشک، صورت پسر را خیس کرده بود که ادامه داد:
 
همه زیست شناسان میدانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار میکند.
 
 
 
پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد واورا نجات داد.
 
این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود...

عکس خودم

 لطفا برید ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

خجالتی

داستان دونفر که همدیگرو دوس داشتن ولی خجالت میکشیدن

برید ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

عشق وآرامش

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟

شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یكدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها سر هم داد نمی‌زنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌كنند.

چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلب‌هاشان بسیار كم است.

استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌كنند و عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یكدیگر نگاه می‌كنند!

این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد...

متن اهنگ مجید خراطها به نام حلقه

این روزا زیاد این اهنگو گوش میدم:

برید ادامه ی مطلب






ادامه نوشته

گوش کن خدا جون


سلام مهربونم ،میدونم گنا هایی کردم ،میدونم تنهام نذاشتی

میدونم با وجود گناهایی که داشتم همیشه مراقبم بودی

خدا جونم باز هم تنهام نذار،کنارم باش

الان بیشتر از قبل ازت انتظار دارم،چون به غیر از خودم

باید مراقب یکی دیگه هم باشی که ازم دور شده و دلم باهاشه ...جونم به جونش بنده....
بیشتر از خودم هر کس دیگه ای دوسش دارم

مطمئنم اونم یه جورایی منو دوس داشت...شاید مث من صبور نبودو نتونست منتظرم باشه...بهتر از همه تو میدونی که دوستم داشت یا نداشت!!!!!و بهتر از همه تو میدونی که چقدر دوستش داشتم...مراقبش باش خداجون



برو


گاهی وقتا توی رابطه ها
نیازی نیست طرفت بهت بگه :
برو !
همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره
همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی
همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه...

همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه
و همین که حضور دیگران توی زندگیش
پر رنگ تر از بودن تو باشه
هزار بار سنگین تر از
کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه

پس منم میرم ...قبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستم بشم...

سنگ قبر........

برروی سنگ قبرم بنویسید:

پیرشده بود!پیر جوانی

بنویسیدتودلش یکیرو داشت که تنهاش گذاشت

تمام وجودش عشق بود...عاشق کسی بود که هیچوقت بهش نرسید

بنویسید گریه کردن تنها داروی موثر او بود

بنویسد مشکلاتش تموم شدنی نبود

بنویسیدروزای اخر شاد بود چون مرگش فرارسیده بود

بنویسید از دوری یار مرد...از عشق یار مرد...

بر روی سنگ قبرم بنویسید اسمش محمد بود...لقبش دیوانه عاشق

هیچوقت نفهمیدی.......


پنهان ميکنم خودراپشت خنده هاي ممتدي که بوي گريه ميدهند،

بازهم پنهان ترمي شوم....

تقاب صورتم سالهاست غرق خنده هاي ماتم زده است ولي من حتي ازبوي گريه هايي که تورابه يادم مي آورندمست مي شوم.

چشم هايم سالهاست حتي يک بارهم شده بغض خنده هاي دروغينش رانشکسته است ومن ميان قهقهه ي ساختگي ام لحظه به لحظه فروريخته ام.

هيچ گاه نفهميدي ميان احساس خفگي ام چه هاکشيدم وقتي حسرت گريه ام راخنديدي

بهم گفت....

وقتی داشتم تلفنی با دوس دخترم حرف میزدم...اومد پیشم چند لحظه به حرفامون گوش داد...

بعد اینکه صحبتم تموم شدو باهاش خدافظی کردم...بهم گفت:بیا باهم دیگه دوس بشیم به هیچکسم نگیم که ما باهم دگ دوستیم!!!!!

این درخواست برام خیلی غیرمنتظره  بود....بخاطر همون نمیدونستم چی بگم...وفقط سکوت کردم انگار که هیچی نشنیدم...

ولی من تمام عمرم عاشق همون دختره بودم که این درخواستو ازم کرد....وتا اخر عمرمم عاشقش می مونم...

دگ نامزد کرده!!!

بخاطر اینکه فراموشش کنم کاری نیست که نکرده باشم...یاگناهی نیست که انجامش نداده باشم

میدونم تا اخر عمرمم نمیتونم فراموشش کنم...ولی کاش یه ذره جرئت داشتم تا بهش بگم: دوستت دارم

فقط میترسم تو عروسیش کاری دست خودم ندم....

دلم میخواد نامه بنویسم...

چقدر دلم میخواد نامه بنویسم...

تمبروپاکت هم هست....

ویک عالمه حرف....

کاش کسی جایی منتظرم بود.....!!!!!!!!

اگه تو نباشی...

نباشی برای من هیچ اتفاقی نمی افتد!!!!

فقط گاهی موهای صورتم سفید می شود.....

گاهی موهای سرم میریزد.....

حال من....

هر که حال مرا دید تورانفرین کرد!!!!!!!!!!

.

.

.

.

.

.

.

ومن حواس خدا را پرت کردم که مبادا بشنود...

چه سخت است!!!!

چه سخت است مرور کردن خاطراتی که روزی شیرین ترین بودند.....

اما حالاآنقدر تلخ شده اندکه هم دلت را به درد میاورند وهم اشکت در می اورند

یک نفر یک جایی

یک نفر !

یک جایی !

تنها رویا هاش لبخند توست!

احساس میکند که زندگی واقعا با ارزش است!

پس هروقت !

احساس تنهایی کردی!

این حقیقت رو به یاد داشته باش!

یک نفر !

یک جایی !

در حال فکر کردن به توست.

بدون......

هر وقت خواستي بدوني کسي دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببيني اگه نگات کرد عاشقته . اگه خجالت کشيد بدون برات ميميره . اگه سرشو انداخت پايين و يه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو ميميره و اگر هم خنديد بدون اصلا دوست نداره

اما چه فایده ای داره

هر وقت که دل کسي رو شکستي روي ديوار ميخي بکوب تا به يادت باشه که دلشو شکستي...

 هر وقت که دلشو بدست اوردي ميخ را از روي ديوار در بيار اخه دلشو بدست اوردي ........

اما چه فايده جاي ميخ که رو ديوار مونده

دو خط موازی به هم میتونن برسن

سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد!! خط اولي به دومي گفت ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ..!! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي!!! در همان زمان معلم بلند فرياد زد : " دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن به ديگري خود را بشکند !!

بدون....

بدون....

اگه يكي رو ديدي وقتي داري رد ميشي بر مي گرده ونگات مي كنه بدون براش مهمي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري ميرفتي بر مي گردو با عجله مياد به سمتت بدون براش عزيزي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي خندي بر مي گردو نگات مي كنه بدون واسش قشنگي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه مي كني مياد با هات اشك مي ريزه بدون دوستت داره

به خاطر چی زنده ای

پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست

پس بمون....

اگه فکر میکنی که رفتنت باعث شکستنم میشه ؛ اگه فکرمیکنی که بعد ازرفتنت اشک میریزم ؛ اگه فکرمیکنی که بانبودنت لحظه هام خالی میشن؛ اگه فکرمیکنی که هرلحظه دلم برات تنگ میشه؛ اگه فکرمیگنی که بی تومیمیرم؛ درست فکرمیکنی تو که میدونی نبودنت رو تاب نمیارم پس بــــــــــــــــــــــــــــــــــمــون

تو چی فکر میکنی!!!!!!!!!

دختره از پسره پرسيد من خوشگلم؟گفت نه .گفت دوستم داري؟گفت نوچ؟گفت اگه بميرم برام گريه ميکني؟ گفت اصلا؟دختره چشماش پر از اشک شد. هيچي نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نيستي زيبا ترين هستي.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بميري برات گريه نميکنم چون من هم می میرم

خیلی سخته

خيلي سخته که بغض داشته باشي ، اما نخواي کسي بفهمه ... خيلي سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني ... خيلي سخته که سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري ... خيلي سخته که روز تولدت ، همه بهت تبريک بگن ، جز اوني که فکر مي کني به خاطرش زنده اي ... خيلي سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکني ، بعد بفهمي دوست نداره ... خيلي سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدي ، اما اون بگه : ديگه نمي خوامت